loading...

watermaker

بازدید : 299
سه شنبه 4 شهريور 1399 زمان : 1:21

پیرمرد ثروتمندی در بستر مرگ بود.
تمام زندگی او بر محور پول چرخیده بود و حالا که عمرش به پایان می‌رسید با خود فکر کرد، بد نیست در آن دنیا چند روبل ( واحد پول روسیه) در دست داشته باشد.

بنابراین از پسران خود خواست که یک کیسه روبل در تابوتش قرار دهند.
فرزندانش هم این درخواست او را برآورده کردند.

وقتی به آن دنیا رسید، میزی بزرگ دید که انواع نوشیدنی‌ها و خوردنی‌ها مانند کوپه درجه یک قطار روی آن چیده شده بود.

با خوشحالی به کیسۀ پول خود نگاه کرد و به میز نزدیک شد.
هر چیز که در آنجا بود،‌ فقط یک کوپک (پول خرد روسیه) قیمت داشت.

از رولت خوشمزه تا ماهی‌های ساردین تازه و نوشیدنیهای متنوع…!

مرد با خود فکر کرد:
چه ارزان. اینجا همه چیز بسیار ارزان است.
بعد می‌خواست یک بشقاب پر از غذاهای عالی سفارش دهد.
هنگامی که مرد پشت پیشخوان از او پرسید آیا پول دارد، یک سکۀ پنج روبلی را بالا گرفت.
ولی مرد با ترشرویی گفت: متأسفم! ما در اینجا فقط کوپک قبول می‌کنیم!

همان طور که می‌توان پیش‌بینی کرد،‌ مرد ثروتمند در این بین بسیار گرسنه و تشنه شده بود، پس به خواب پسرانش رفت و به آنها دستور داد جای روبل، مقدار کوپک در گور او قرار دهند.

همین اتفاق هم افتاد و مرد با خوشحالی به سوی پیشخوان رفت، اما وقتی می‌خواست یک مشت کوپک به فروشنده بدهد، وی خندان و در عین حال با قاطعیت گفت:

این طور که متوجه می‌شوم، شما اینهمه سال آن پایین چیز زیادی یاد نگرفته‌اید.
ما در اینجا کوپک‌هایی را قبول نمی‌کنیم که درآمد شما بوده
بلکه فقط کوپک‌هایی را می‌پذیریم که شما هدیه کرده‌اید…

پیرمرد ثروتمندی در بستر مرگ بود.
تمام زندگی او بر محور پول چرخیده بود و حالا که عمرش به پایان می‌رسید با خود فکر کرد، بد نیست در آن دنیا چند روبل ( واحد پول روسیه) در دست داشته باشد.

بنابراین از پسران خود خواست که یک کیسه روبل در تابوتش قرار دهند.
فرزندانش هم این درخواست او را برآورده کردند.

وقتی به آن دنیا رسید، میزی بزرگ دید که انواع نوشیدنی‌ها و خوردنی‌ها مانند کوپه درجه یک قطار روی آن چیده شده بود.

با خوشحالی به کیسۀ پول خود نگاه کرد و به میز نزدیک شد.
هر چیز که در آنجا بود،‌ فقط یک کوپک (پول خرد روسیه) قیمت داشت.

از رولت خوشمزه تا ماهی‌های ساردین تازه و نوشیدنیهای متنوع…!

مرد با خود فکر کرد:
چه ارزان. اینجا همه چیز بسیار ارزان است.
بعد می‌خواست یک بشقاب پر از غذاهای عالی سفارش دهد.
هنگامی که مرد پشت پیشخوان از او پرسید آیا پول دارد، یک سکۀ پنج روبلی را بالا گرفت.
ولی مرد با ترشرویی گفت: متأسفم! ما در اینجا فقط کوپک قبول می‌کنیم!

همان طور که می‌توان پیش‌بینی کرد،‌ مرد ثروتمند در این بین بسیار گرسنه و تشنه شده بود، پس به خواب پسرانش رفت و به آنها دستور داد جای روبل، مقدار کوپک در گور او قرار دهند.

همین اتفاق هم افتاد و مرد با خوشحالی به سوی پیشخوان رفت، اما وقتی می‌خواست یک مشت کوپک به فروشنده بدهد، وی خندان و در عین حال با قاطعیت گفت:

این طور که متوجه می‌شوم، شما اینهمه سال آن پایین چیز زیادی یاد نگرفته‌اید.
ما در اینجا کوپک‌هایی را قبول نمی‌کنیم که درآمد شما بوده
بلکه فقط کوپک‌هایی را می‌پذیریم که شما هدیه کرده‌اید…

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

درباره ما
موضوعات
لینک دوستان
آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 82
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 132
  • بازدید ماه : 207
  • بازدید سال : 679
  • بازدید کلی : 10921
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    لینک های ویژه